English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8349 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
We finally succeed in making a radio contact. U عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
originated U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
To establish( make) contact. U تماس دایر ( برقرار ) کردن
touches U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touch U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer. U کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
cone of silence U مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
radio interference U تداخل امواج رادیویی انترفرنس رادیویی
de bounce U جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touches U دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touch U دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
Thanks for calling back. U با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
contact point U وسیله تماس نقطه اخذ تماس
ring U سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
She declined several restaurants before we could agree on one. U او [زن] چند رستوران را رد کرد قبل از اینکه ما توانستیم به توافق یک رستوران برسیم.
radio button U شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
amplifying report U گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
at long last U عاقبت
the future U عاقبت
finally U عاقبت
finales U عاقبت
afterclap U عاقبت
in the long run U عاقبت
finale U عاقبت
eventually U عاقبت
futurity U عاقبت
negotiation result U عاقبت مذاکرات
outcomes U عاقبت سرانجام
result of the negotiations U عاقبت مذاکرات
otherworldiness U اندیشه عاقبت
catastrophes U عاقبت داستان
farseeing U عاقبت اندیش
to come to good U عاقبت بخیرشدن
catastrophe U عاقبت داستان
negotiation outcome U عاقبت مذاکرات
outcome U عاقبت سرانجام
far seeing U عاقبت بین
successful U عاقبت بخیر
longsighted U عاقبت اندیش
She came to grief . She came to a sticky end. U عاقبت بخیر نشد
Who knows what the end wI'll be? U عاقبت کاررا کی می داند ؟
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). U تقلب عاقبت ندارد
To have foresight . To be provident. U عاقبت اندیش بودن
improvidence U عاقبت نیندیشی اسراف
catastrophical U مربوط به عاقبت داستان
He eventually landed in prison . U عاقبت کارش بزندان کشید
Surely things wI'll turn out well for him in the end. U مطمئنا" عاقبت بخیر خواهد شد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. U اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
At last his anger exploded. U عاقبت از زور خشم ترکید
Idlenes is the partnet of want and shame.. <proverb> U عاقبت تنبلى ایتیاج و شرمسارى است .
prosperously U بطور نیک انجام با عاقبت خوش
let us be brief U مختصر کنیم
let us say U فرض کنیم
briefly speaking U مختصر کنیم
let us be brief U کوتاه کنیم
let us play U بازی کنیم
Let us suppose ... U حالا فرض کنیم که ...
let ab be equal to cd U فرض کنیم ab با cd برابرباشد
We move out on the 1st. U ما یکم بارکشی می کنیم.
I want to swim ,are you on ? U اهلش هستی شنا کنیم ؟
We'd like to pay separately. ما میخواهیم جداگانه پرداخت کنیم.
We live in the Machine Age . U ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
peach and straddle U بالا می کشیم وخرابش می کنیم
let us make a p for home U کوشش کنیم زودبخانه برسیم
Lets talk man to man . U بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
Could you put us up for the night ? U ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
Let's drop the subject. U از این موضوع صرف نظر کنیم .
i had best to leaveit U بهترین کاران است که ان راول کنیم
it can be altered at pleasure U هر وقت بخواهیم میتوانیم انرااصلاح کنیم
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
We should not indulge in personalities. U نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
We've given notice that we're moving out of the apartment. U ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
confirmed U برقرار
established U برقرار
on U برقرار
indefeasible U برقرار
A rapid response would be appreciated. U از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
Lets suppose the news is true . U حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
starting with the issue of July 1 U هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
set up U برقرار کردن
to set in U برقرار شدن
enactor U برقرار کننده
inducting U برقرار کردن
induct U برقرار کردن
inducted U برقرار کردن
inducts U برقرار کردن
We do not usually go places that cost a lot of money. U ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
We all think he is very nice. U ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
Supposing it rains , what shall you do ? U فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
reinstall U دوباره برقرار کردن
reinstates U دوباره برقرار کردن
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
maintains U نگهداشتن برقرار داشتن
reinstated U دوباره برقرار کردن
reinstate U دوباره برقرار کردن
maintained U نگهداشتن برقرار داشتن
reinstating U دوباره برقرار کردن
maintain U نگهداشتن برقرار داشتن
reintegrate U مجددا برقرار کردن
to make a connection U رابطه ای برقرار کردن
safety U برقرار کردن تامین
communicate ارتباط برقرار کردن
Well, now everyone's here, we can begin. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
He's always moaning that we use too much electricity. U او [مرد] همیشه قر می زند که ما بیش از اندازه برق خرج می کنیم.
To bring about a reconciliation. U آشتی دادن ( برقرار کردن )
instate U برقرار کردن منصوب نمودن
we underwrite the company U ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
Let's play for keeps. U بیا جدی بازی کنیم. [روی پول یا هر چیزی بها دار]
establishment U محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishments U محل کار برقرار کردن قرارگاه
telecommuting U ارتباط برقرار کردن راه دور
radioed U رادیویی
radios U رادیویی
radioing U رادیویی
broadcasting U رادیویی
radio U رادیویی
combined communication board U هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
stabilization U برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuit U مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
female U سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuits U مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
play by play U پخش رادیویی
radio sextant U سکستانت رادیویی
hertzian wave U موج رادیویی
waving U موج رادیویی
radiographic U عکس رادیویی
radiographic U مخابرات رادیویی
facsimiles U عکس رادیویی
telephotography U عکاسی رادیویی
facsimiles U عکاسی رادیویی
telephoto U عکاسی رادیویی
radio telescopes U تلسکوپ رادیویی
radio wave U موج رادیویی
call signs U معرف رادیویی
radiophoto U عکاسی رادیویی
radio waves U امواج رادیویی
call sign U معرف رادیویی
waves U موج رادیویی
radio silence U سکوت رادیویی
phototelegraphy U عکاسی رادیویی
r.f. U بسامد رادیویی
radio telescope U تلسکوپ رادیویی
radio alimeter U فرازیاب رادیویی
radio beacon U بیکن رادیویی
listening silence U سکوت رادیویی
electronic locator U فلزیاب رادیویی
faxes U عکاسی رادیویی
metal locator U فلزیاب رادیویی
radio metal locator U فلزیاب رادیویی
radiophotograph U عکس رادیویی
faxed U عکاسی رادیویی
receiving set U گیرنده رادیویی
radio frequencies U فرکانسهای رادیویی
fax U عکاسی رادیویی
facsimile U عکس رادیویی
faxing U عکاسی رادیویی
radio broadcasting U پخش رادیویی
radio call sign U معرف رادیویی
facsimile U عکاسی رادیویی
radio compass U قطبنمای رادیویی
radio control U فرمان رادیویی
radio detection U اکتشاف رادیویی
radio dicipline U انضباط رادیویی
radio ferquency U بسامد رادیویی
space radiation U تشعشع رادیویی
radiometeorograph U هوانگار رادیویی
radmail U پست رادیویی
radio frequency U فرکانس رادیویی
radio interference U پارازیت رادیویی
transmitter U فرستنده رادیویی
wirephoto U عکاسی رادیویی
radio navigation U ناوبری رادیویی
radio match U رویارویی رادیویی
compere U مجریبرنامهتلویزیونییا رادیویی
transmitters U فرستنده رادیویی
radio link U پیوند رادیویی
waved U موج رادیویی
radio horizon U افق رادیویی
wave U موج رادیویی
receiver U گیرنده رادیویی
receivers U گیرنده رادیویی
radio receiver U گیرنده رادیویی
revealed U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
pacts U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
reveals U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
pact U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
plugs U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
Recent search history Forum search
1How to work out when you totally don't want to?
1چطوری میتونیم از استخر و باشگاه ورزشی اینجا استفاده کنیم
2interfereometry
1preppy
1after all
1a food shop let us "eat now,pay later"thanks to the Barrett name.
1jenny tried to explain that Barretts had to eat,just like other people
1he is reaching out to you
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
2what time we must use make up one's mind?
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com